دراندرون من

جملات قصاراز فرزانگان

دراندرون من

جملات قصاراز فرزانگان

تولد دوباره

تولد دوباره یعنی 

از پشت شیشه ی آگاهی  

فهم و فرزانگی به جهان نگریستن 

تولد دوباره یعنی تو آن آدم قبلی نیستی!

سخنی از جان نلسون

هرقدر که می خواهی متفاوت باش 

ولی بکوش  

تا مردمی را که با تو متفاوتند  

تحمل کنی!

کشف حقیقت

کشف حقیقت 

سفری است دشوار! 

راه درازی در پیش است 

به تهی سازی عمیق ذهن نیازمندی! 

پالایش تمام و کمال دل را می طلبد! 

به معصومیتی خاص نیاز است 

به تولدی دوباره! 

باید دوباره کودک شوی!

یادت باشه!

یادت باشه! 

دوست یعنی نیمه ی دیگر ما 

اکنون دوست داری نیمه دیگرت چگونه باشد؟ 

فراموش نکن! 

بعد از پدر و مادر  

دوست  

یگانه سازنده جان و دل و روح ماست!

سعی کنید

سعی کنید همین حالا دوستانتان را با الک صداقت و پاکی 

و تفکر و آگاهی جدا کنید 

و اوقات با ارزش خود را با کسانی بگذرانید 

که حداقل بتوانند راهی درست نشانتان بدهند.

مطمئن باش

مطمئن باش ! 

انتخاب دوست یعنی  

نیمی از راه زندگی را رفتن!

به یاد داشته باشیم

به یاد داشته باشیم! 

دوست مثل یک معلم خصوصی است که لحظه به لحظه 

افکار خودش را برای ما دیکته می کند 

پس اول ببین چه می خواهی؟ 

و در چه درسی ضعف داری؟ 

آن موقع معلم خصوصی ات را در آن رشته انتخاب کن.

خوب من!

خوب من! 

باید بکوشیم روابط پاکیزه و دوستی های با ارزشمان 

تاریخ مصرف نداشته باشد 

و بکوشیم با انتخابی آگاهانه و فهیم روی شیشه  

دلمان حک کنیم  

دوستی تاریخ مصرف ندارد.

آلن دوان در مورد دوست چه می گوید

زندگی یک صبح بهاری ست 

اگر دوستی داشته باشی 

کسی که با او راه بروی 

با او حرف بزنی 

به جانبش رو کنی 

زندگی یک صبح بهاری ست 

اگر دوستی داشته باشی  

تا کمی آفتاب را با او قسمت کنی 

که تو را یاری دهد 

پس حالا و همیشه  

تو را یاری هست.

پذیرا

قلبی را که عشق می ورزد 

اما هرگز تسلیم نمی شود  

پذیرا باش 

جبران خلیل جبران

زندگی

زندگی تنها شوخی و تفریح نیست 

زندگی خواست و اراده است. 

جبران خلیل جبران

گناه

گناهی بزرگتر از این نیست که از گناهان انسانی دیگر پرده برداریم. 

             جبران خلیل جبران

عشق رازی ست مقدس

نمی توان از ژرفای عشق جز در لحظه جدایی آگاه شد 

عشق رازیست مقدس 

جبران خلیل جبران

النور لانک نگاهش در مورد دوست چیست؟

دوست موجود نازنینی است 

که داوودی هایش را برای تو می چیند 

پیشکش می کند و اندیشه ی سودا ندارد 

و غنچه هایی را که از دست می دهد هیچ نمی بیند 

اما توشه ی دوستی را قدر می دارد 

بهترین های خویش را به تو می دهد 

و هم باز دوباره می کارد.

سخنی از مولانا

بعضی باشند که سلام دهند و از سلام ایشان بوی دود آید 

وبعضی باشند که سلام دهند و از سلام ایشان بوی عود آید 

این را کسی دریابد که او را مشامی باشد.

فتح دل تنهای دوست

یا بیاموز یا بیاموزم 

یا دانا باش یا دنبال دانایی باش 

دوستی حضوری معطر و سبز داشتن در باغ خزان زده دوست است 

فتح دل تنهای دوست با شبیخون لبخند و مهربانی 

تا دوست به شعف بر تو بنگرد.

چاپ دوم

اگر کتاب زندگی چاپ دومی داشت هرگز نمی گذاشتیم این همه 

غلط تکرار شود.

شوره زار زندگی

در شوره زار زندگی  

گل باش و خار مباش 

یار باش و بار مباش

فیلتر

یک فیلتر برای ذهنمان که به هر چیزی نیندیشیم 

یک فیلتر برای چشمانمان که هر چیزی را نبینیم 

یک فیلتر برای گوشمان که هر سخنی را نشنویم 

یک فیلتر برای زبانمان که هر سخنی را بدون تامل و تفکر نگوییم 

یک فیلتر برای دلمان که هر کسی را رخصت ورود به آن ندهیم 

یک فیلتر برای روحمان که انسانی دگر اندیش باشیم.

قدر چهار چیز را بدان

قدر چهار چیز را فبل از از دست دادن آن بدان:  

ثروت را قبل از فقر 

سلامتی را قبل از بیماری 

جوانی را قبل از پیری 

زندگی را قبل از مرگ 

سخنی از زرتشت

زندگی شما وقتی زیبا و شیرین خواهد شد که پندارتان و کردارتان  

وگفتارتان نیک باشد.

شرلی هولدر زندگی را همتای تلاش می داند

اگر زندگی  

نام آسانی داشت 

دیگر بر زمین  

تلاش معنای خویش را  

از کف می داد

فریدون مشیری از زندگی چه می گوید؟

زندگی گرمی دلهای به هم پیوسته است 

تا در آن دوست نباشد 

همه دلها خسته است

جین سیمسون ارزش زندگی را در چه می داند؟

جملاتی مثل :ببین چقدر دوستت دارم! 

یا کلام صمیمانه ی من:من در کنار تو هستم 

اینهاست که به زندگی ارزش جنگیدن می دهد

جو نیوان چه تعریفی از زندگی دارد

زندگی سرشار از شور است 

پاره ای از آن باش 

زندگی آمیخته به تلاش است 

با آن آغاز کن 

زندگی با اندوه همراه است 

درد از آن بزدای 

زندگی با شادی همراه است 

احساسش کن 

دریابش و تقسیم اش کن 

زندگی بسته به آرمان هایی است 

بکوش تا به والاترینشان برسی 

زندگی مقصدی را می جوید 

کاشف آن باش

جبران خلیل جبران

جبران خلیل جبران می گوید:هرگز در پاسخ عاجزانه ای در نمانده ام 

مگر در برابر کسی که از من پرسید:تو کیستی؟

جونیوان

آن زمان که آفتاب روز 

آرامش شب را درهم می شکند 

در مه صبحگاهی بال بگشا 

و روزی نو را به هماوردی فراخوان 

آگاهی تازه ای از بودن 

دست جهان را در دستهایت بفشر 

و گل لبخند بر لبان بنشان 

چه باشکوه است زنده بودن!

پائول ویلیامز

از دنیای کهنه ات بیرون بیا 

دنیای نو 

مثل پوستی تازه 

بر تو خواهد رویید 

گذشته و آینده اجتناب ناپذیرند 

اما دیگر وجود ندارند 

تنها این پوسته قدیمی را دور بینداز 

زندگی یعنی تکاپو از دید هوشنگ شفا

زندگی یعنی تکاپو 

زندگی یعنی هیاهو 

زندگی شب نو 

روز نو 

اندیشه ی نو 

زندگی یعنی غم نو 

حسرت نو 

پیشه ی نو 

زندگی بایست سرشار از تکان و تازگی باشد

زندگی

زندگی مسابقه نیست 

زندگی یک سفر است 

وتو آن مسافری باش 

که در هر گامش 

ترنم خوش لحظه ها جاری است 

با دم زدن در هوای گذشته 

ونگرانی های فرداهای نیامده 

زندگی را مگذار که از لابلای انگشتانت فرو لغزد 

و آسان هدر رود 

رویاهایت را فرو مگذار 

که بی آنان زندگانی را امیدی نیست 

و بی امید 

زندگانی را آهنگی نیست 

          نانسی سیمس 

امیلی دیکنسون

اگر بتوانیم از شکستن یک دل جلوگیری کنم 

زندگیم بیهوده نخواهد بود 

اگر بتوانم یک زندگی را از درد تهی سازم و یا رنجی را فرو نشانم 

اگر بتوانم سینه سرخ مجروحی را کمک کنم تا دوباره به لانه خویش باز گردد   

زندگیم بیهوده نخواهد بود

کارن بری از زندگی چه می گوید؟

نمی توانیم گذشته را تغییر دهیم 

تنها باید خاطرات شیرین را به یاد سپرد 

و لغزش های گذشته را توشه راه خرد سازیم 

نمی توانیم آینده را پیش بینی کنیم 

تنها باید امیدوار باشیم 

وخواهان بهترین و هر آنچه نیکوست 

و باور کنیم که چنین خواهد شد 

می توانیم روزی را زندگی کرد 

دم را غنیمت شمریم 

و همواره در جستجو تا بهتر و نیکو تر باشیم

سخنی از رز کندی

این سالها نیستند که زندگی را می سازند 

بلکه لحظاتند

دیدگاه فروغ فرخزاد در مورد زندگی

زندگی شاید  

یک خیابان دراز است  

که هر روز زنی با زنبیل از آن می گذرد 

زندگی شاید 

طفلی ست که از مدرسه باز می گردد

دیدگاه دام راس در مورد زندگی

به یاد داشته باشیم 

زندگی مکتب است 

برخی از درس ها را باید بر آسمان نوشت 

تا همه آن را بشنوند و بفهمند

ردپا

بعضی ها وارد زندگی ما می شوند و خیلی سریع می روند 

بعضی برای مدتی می مانند 

روی قلب ما رد پا باقی می گذارند 

وما دیگر هیچگاه  

همان که بودیم 

نیستیم 

سخن سعدی در باب اثر دوست

گلی خوشبوی در حمام روزی 

رسید از دست محبوبی بدستم 

بدو گفتم که مشکی یا عبیری 

که از بوی دلاویز تو مستم 

بگفتا من گلی ناچیز بودم 

ولیکن مدتی با گل نشستم 

کمال همنشین در من اثر کرد 

وگرنه من همان خاکم که هستم

تصویر ذهنی کاترین دیویس در باب دوستی

دوست آن است که تو ی تاب آدم را تاب میدهد 

روی نردبان تو را بالا می کشد 

دستی به پشتت می زند 

در آغوشت می گیرد 

و خداحافظی می کند

مولانا

دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد 

به زیر آن درختی رو که او گلهای تر دارد 

در این بازار عطاران مرو هرسو چو بیکاران 

به دکان کسی بنشین که در دکان شکر دارد 

سخنی ازا شو

با ژرف تر شدن آگاهی 

نور  می افشانی  

ما از ماده ای ساخته شده ایم که نور نام دارد 

آگاهی آتش درون تو را روشن می کند 

وهنگامی که شعله ور شدی 

آرزوها در این آتش خواهند سوخت 

ناخالصی ها در این آتش خاکستر خواهند شد 

وتو از این میان چون زر ناب بیرون خواهی آمد 

چیزی گرانبها تر از آگاهی نیست 

آگاهی بذر خدایی شدن در توست 

آن گاه که این بذر به رشد کامل برسد 

سرنوشت خود را رقم زده ای 

خود را نباید فراموش کنی 

نیازمند آنی که شعله ای از آگاهی درونی باشی 

آگاهی چنان ژرفی که حتی در خواب حضور آن را احساس کنی!

سخنی از جبران خلیل جبران

در کوهساران هنگامی که به زیر سایه ی درختان سپیدار می نشینید 

واز آرامش و صفای کشتزارها و چمنزارهای دوردست بهره مند  

می شوید 

بگذارید دلتان در خاموشی بگوید: 

   خداوند در خرد آرمیده است.

سخنی از ویلیام بلیک

دیدن دنیا در یک دانه شن 

وبهشت در یک گل وحشی 

تسخیر بی نهایت در کف دستان تو 

وجاودانگی تنها در ساعتی!

سخنی از کارن استیونس

تو انسان شگفتی 

شگفتی بیافرین 

بخت واقعی از درون تو باید که در آید 

وتو آن را خواهی یافت 

اگر مشعل آگاهی خود را 

چراغ راه کنی 

به اوای دانسته ی خویش 

گوش فرا دهی 

وپی گیری  

واین کلید 

دروازه های بخت است!

انسان بودن

انسان بودن یعنی:فکر کردن و تعقل داشتن  

نه فقط زنده بودن 

 

اگر می دانستیم که چه سیستم پیچیده و شگرفی در وجود ما  

نهاده شده 

هرگز خودرا بیهوده نمی انگاشتیم 

وپیوسته به انسان بودن خود افتخار می کردیم و شادمان بودیم

فراموش نکنید

دیروز به تاریخ پیوست 

فردا معما است 

و امروز هدیه است

سخنی از سی ای فلین

بزرگی و شان انسان 

در بزرگی و شان رویاهایش 

در عظمت عشقش 

در والایی ارزشهایش 

ودر شادی و سرور تقسیم شده اش نهفته است 

بزرگی و شان انسان 

در بزرگی و شان افکارش 

در ارزش تجسم یافته اش 

در چشمه هایی که روحش از آن سیراب می گردد 

ودر بینشی که بدان دست یافته  

نهفته است 

بزرگی و شان انسان 

در بزرگی و شان حقیقتی ست که بر لبان جاری می سازد 

در یاری و مساعدتی که بذل می کند 

در مقصدی که می جوید 

ودر چگونه زیستن او نهفته است 

اما براستی انسان چیست؟

به دنیا پا نهاده ای 

درست مانند: 

کتابی باز  

ساده و نانوشته 

باید سرنوشت خود را رقم بزنی 

خود ونه کس دیگر 

چه کسی می تواند چنین کند؟ 

چگونه ؟ 

چرا؟ 

به دنیا آمده ای 

همچون یک بذر زاده شده ای 

می توانی همان بذر بمانی و بمیری 

اما می توانی گل باشی و بشکفی 

می توانی 

درخت باشی 

و ببالی 

  اوشو

سخنی از جیمز جی واکر

وقتی گرد پیری بر سرم نشست 

آیا باز هم مرا می بوسی و می گویی 

که اکنون در خزان به تو عشق می ورزم 

همان گونه در بهار چنین بود

سخنی از خلیل جبران

وهمواره این گونه است که عشق ژرفای خود را تا لحظه جدایی در  

نمی یابد

سخنی از آنتونی رابینز

کوچکترین تحول همانند سنگ ریزه ای است 

که به درون برکه ای پرتاب می شود 

امواج بسیاری به گرد آن شکل می گیرند 

سنگ ریزه ی آگاهی نیز با برکه ی ذهن ما چنین کند!!