دراندرون من

جملات قصاراز فرزانگان

دراندرون من

جملات قصاراز فرزانگان

تولد دوباره

تولد دوباره یعنی 

از پشت شیشه ی آگاهی  

فهم و فرزانگی به جهان نگریستن 

تولد دوباره یعنی تو آن آدم قبلی نیستی!

نظرات 3 + ارسال نظر
مینا چهارشنبه 9 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 02:42 ب.ظ http://enekaasesabz.blogfa.com

سلام و درود

مثلث عرفان،تغزل،حماسه...

محمد سه‌شنبه 2 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 06:28 ب.ظ

سلام
مطالبت قشنگ بود و جذاب
با اجازت برای خودم یه کپی گرفتم
موفق باشی

محمد سه‌شنبه 2 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 06:29 ب.ظ



گفته بودی همسفرم هستی مرا تا پای جان / دستهایت بالشم قلبت برایم آسمان

گفته بودی دوستم داری نرم از پیش تو / گفتمت جانان من قلبم به زیر پای تو

یاد داری گفتمت با من نشی نا مهربان ؟ / جان و روحم مال تو تنها کنار من بمان ؟

یاد داری گفتمت بی تو دلم تنها شود؟ /همصدابامرگ و هم پیمان غمها می شود؟

گفته بودی هیچ وقت از پیش قلبم نی روی / بی من ودستای من تا خانه غمها روی

حال ای نامهربان ِای نارفیق بی وفا ! /دست هایم مانده تنها تو کجا و من کجا ؟

من به هر روز و شبم کارم شده اشک وفغان/تو کجایی تا ببینی حال و روزم این زمان؟


بی خبرم از حال من رفتی و پر غم گشته ام / خود ببین همچون خدا تنهای تنها گشته ام

گفته بودی می شوی غمخوار و همدم بر دلم/ خانه ی قلبت شود کاشانه ی عشق دلم

یاد داری آن همه شبها که در وقت اذان / دست اندردست هم رفتیم تاهفت آسمان ؟

یاد داری بوسه عشقی به لبهامان نشست؟/عهد عشق و یاری آنجا بر دلای ما نشست

یاد داری دست گرمت روی قلبم را فشرد ؟ /از تپش هایش تو فهمیدی چگونه دل سپرد

آه پس کو آن همه عشقی کزان دم میزدی ؟/کو نشان دوستت دارم که حرفش میزدی ؟

بی وفا تنها شدم غمخوار من بودی رفیق!/ عشق من بودی چرا خنجر زدی ای نارفیق!

یاد داری گفتمت یک لحظه بی تو مرده ام ؟ / هستی و دار و ندارم را به تو بسپرده ام

التماست کردم .... دست من را ول نکن / آسمان قلب من را بی فروغ و شب نکن

گفته بودی تاهمه عمرت دلت مال من ست/چشمهای مهربانت عاشق چشم من ست

آه قلبت را چه شداینگونه تنهایم گذاشت ؟ / همدم شبها واشک وحسرت ودردم گذاشت

رفتی و قلب مرا رسوای عالم کرده ای / نا رفیق ! مردانگی را بی هویت کرده ای

بر همه اشک های شبهای غریبانه ام قسم / نگذرم از ظلم تو تا که به آرامش رسم

تو شکستی بی گناه و بی سبب قلب مرا / جرم فلبم عشق ... بود و بس ای بی وفا!

خووب دانم آه من روزی بگیرد دامنت / آتش عدل الهی خود بسوزاند دلت

ظلم کردی بر دلم دنیا نگردد این چنین / روز مرگ قلب تو خواهد رسید ای نازنین !

می رسد روزی سیه گردد شب و روزت چو من / قلب پر دردم بگیرد انتقام اشک من

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد