تولد دوباره یعنی
از پشت شیشه ی آگاهی
فهم و فرزانگی به جهان نگریستن
تولد دوباره یعنی تو آن آدم قبلی نیستی!
سلام و درودمثلث عرفان،تغزل،حماسه...
سلاممطالبت قشنگ بود و جذاببا اجازت برای خودم یه کپی گرفتمموفق باشی
گفته بودی همسفرم هستی مرا تا پای جان / دستهایت بالشم قلبت برایم آسمان گفته بودی دوستم داری نرم از پیش تو / گفتمت جانان من قلبم به زیر پای تویاد داری گفتمت با من نشی نا مهربان ؟ / جان و روحم مال تو تنها کنار من بمان ؟یاد داری گفتمت بی تو دلم تنها شود؟ /همصدابامرگ و هم پیمان غمها می شود؟گفته بودی هیچ وقت از پیش قلبم نی روی / بی من ودستای من تا خانه غمها رویحال ای نامهربان ِای نارفیق بی وفا ! /دست هایم مانده تنها تو کجا و من کجا ؟ من به هر روز و شبم کارم شده اشک وفغان/تو کجایی تا ببینی حال و روزم این زمان؟بی خبرم از حال من رفتی و پر غم گشته ام / خود ببین همچون خدا تنهای تنها گشته امگفته بودی می شوی غمخوار و همدم بر دلم/ خانه ی قلبت شود کاشانه ی عشق دلمیاد داری آن همه شبها که در وقت اذان / دست اندردست هم رفتیم تاهفت آسمان ؟یاد داری بوسه عشقی به لبهامان نشست؟/عهد عشق و یاری آنجا بر دلای ما نشست یاد داری دست گرمت روی قلبم را فشرد ؟ /از تپش هایش تو فهمیدی چگونه دل سپردآه پس کو آن همه عشقی کزان دم میزدی ؟/کو نشان دوستت دارم که حرفش میزدی ؟بی وفا تنها شدم غمخوار من بودی رفیق!/ عشق من بودی چرا خنجر زدی ای نارفیق!یاد داری گفتمت یک لحظه بی تو مرده ام ؟ / هستی و دار و ندارم را به تو بسپرده امالتماست کردم .... دست من را ول نکن / آسمان قلب من را بی فروغ و شب نکنگفته بودی تاهمه عمرت دلت مال من ست/چشمهای مهربانت عاشق چشم من ست آه قلبت را چه شداینگونه تنهایم گذاشت ؟ / همدم شبها واشک وحسرت ودردم گذاشت رفتی و قلب مرا رسوای عالم کرده ای / نا رفیق ! مردانگی را بی هویت کرده ایبر همه اشک های شبهای غریبانه ام قسم / نگذرم از ظلم تو تا که به آرامش رسمتو شکستی بی گناه و بی سبب قلب مرا / جرم فلبم عشق ... بود و بس ای بی وفا!خووب دانم آه من روزی بگیرد دامنت / آتش عدل الهی خود بسوزاند دلتظلم کردی بر دلم دنیا نگردد این چنین / روز مرگ قلب تو خواهد رسید ای نازنین !می رسد روزی سیه گردد شب و روزت چو من / قلب پر دردم بگیرد انتقام اشک من
سلام و درود
مثلث عرفان،تغزل،حماسه...
سلام
مطالبت قشنگ بود و جذاب
با اجازت برای خودم یه کپی گرفتم
موفق باشی
گفته بودی همسفرم هستی مرا تا پای جان / دستهایت بالشم قلبت برایم آسمان
گفته بودی دوستم داری نرم از پیش تو / گفتمت جانان من قلبم به زیر پای تو
یاد داری گفتمت با من نشی نا مهربان ؟ / جان و روحم مال تو تنها کنار من بمان ؟
یاد داری گفتمت بی تو دلم تنها شود؟ /همصدابامرگ و هم پیمان غمها می شود؟
گفته بودی هیچ وقت از پیش قلبم نی روی / بی من ودستای من تا خانه غمها روی
حال ای نامهربان ِای نارفیق بی وفا ! /دست هایم مانده تنها تو کجا و من کجا ؟
من به هر روز و شبم کارم شده اشک وفغان/تو کجایی تا ببینی حال و روزم این زمان؟
بی خبرم از حال من رفتی و پر غم گشته ام / خود ببین همچون خدا تنهای تنها گشته ام
گفته بودی می شوی غمخوار و همدم بر دلم/ خانه ی قلبت شود کاشانه ی عشق دلم
یاد داری آن همه شبها که در وقت اذان / دست اندردست هم رفتیم تاهفت آسمان ؟
یاد داری بوسه عشقی به لبهامان نشست؟/عهد عشق و یاری آنجا بر دلای ما نشست
یاد داری دست گرمت روی قلبم را فشرد ؟ /از تپش هایش تو فهمیدی چگونه دل سپرد
آه پس کو آن همه عشقی کزان دم میزدی ؟/کو نشان دوستت دارم که حرفش میزدی ؟
بی وفا تنها شدم غمخوار من بودی رفیق!/ عشق من بودی چرا خنجر زدی ای نارفیق!
یاد داری گفتمت یک لحظه بی تو مرده ام ؟ / هستی و دار و ندارم را به تو بسپرده ام
التماست کردم .... دست من را ول نکن / آسمان قلب من را بی فروغ و شب نکن
گفته بودی تاهمه عمرت دلت مال من ست/چشمهای مهربانت عاشق چشم من ست
آه قلبت را چه شداینگونه تنهایم گذاشت ؟ / همدم شبها واشک وحسرت ودردم گذاشت
رفتی و قلب مرا رسوای عالم کرده ای / نا رفیق ! مردانگی را بی هویت کرده ای
بر همه اشک های شبهای غریبانه ام قسم / نگذرم از ظلم تو تا که به آرامش رسم
تو شکستی بی گناه و بی سبب قلب مرا / جرم فلبم عشق ... بود و بس ای بی وفا!
خووب دانم آه من روزی بگیرد دامنت / آتش عدل الهی خود بسوزاند دلت
ظلم کردی بر دلم دنیا نگردد این چنین / روز مرگ قلب تو خواهد رسید ای نازنین !
می رسد روزی سیه گردد شب و روزت چو من / قلب پر دردم بگیرد انتقام اشک من