دراندرون من

جملات قصاراز فرزانگان

دراندرون من

جملات قصاراز فرزانگان

شعری از ابوسعید ابوالخیر

از شبنم عشق خاک آدم گل شد 

شوری برخاست و فتنه ای حاصل شد 

سرنشتر عشق بر رگ روح زدند 

یک قطره ی خون چکید و نامش دل شد

شعری از سهراب سپهری

عشق را صدای فاصله ها نامیده و بهترین چیز را در عالم٬رسیدن به 

نگاهی دانسته که از حادثه ی عشق تر شده باشد.

سخنی از دکتر شریعتی

انسان نقطه ای است میان دو بی نهایت 

بی نهایت لجن 

بی نهایت فرشته

سخنی از جبران خلیل جبران

کاش می توانستید با بوی خوش زمین زندگی کنید 

ومانند گیاهان هوایی 

تنها روشنی آفتاب 

خوراک شما باشد

سخنی از انشتین

اگر انسانها در طول عمر خویش میزان کارکرد مغزشان یک میلیونوم  

معده شان بود٬اکنون کره ی زمین تعریف دیگری داشت.

سخنی از اوشو

به دنیا پا نهاده ای 

درست مانند: 

کتابی باز٬ساده و نانوشته 

باید سرنوشت خود را رقم بزنی 

خود٬ونه٬کس دیگر 

چه کسی می تواند چنین کند؟ 

چگونه؟ 

چرا؟ 

به دنیا آمده ای! 

هم چون یک بذر بمانی و بمیری 

اما٬می توانی گل باشی و بشکفی 

می توانی 

درخت باشی و ببالی 

سخنی از حضرت علی

خودشناسی٬خداشناسی است.

شعری از سهراب سپهری

چرا دلت گرفته؟ 

مثل آن که تنهایی 

چه قدر هم تنها؟ 

خیال می کنم دچار آن رگ پنهان رنگها هستی 

دچار یعنی عاشق 

وفکر کردن چه تنهاست 

اگر ماهی کوچک  

دچار آبی دریای بیکران باشد 

چه فکر نازک غمناکی 

دچار بود!

ضرب المثل عربی

خدا نمی توانست در همه جا باشد٬از این رو مادران را آفرید.

سخنی از عرفا

اهل دل را دو خصلت باشد : 

دل سخن پذیر 

سخن دل پذیر

شعری از مولانا

آدمی فربه شود از راه گوش 

                           جانور فربه شود از حلق و نوش

سلام

سلامم به گرمای دستت ای دوست 

دلم لحظه ای با دلت روبروست 

بگو عاشقی تا سلامت کنم 

تمام دلم را به نامت کنم 

             شهین محمدی

در اندرون

دلی عاشق 

ذهنی جستجوگر 

روحی عصیانگر 

نگاهی پرهیزگر 

وزبانی پرسشگر  

می طلبم 

سخنی از شمس تبریزی

کسی یک سخن شنید و در همه ی عمر 

از آن سخن سوخت 

جان من فدای او باد

سخنی از تئودورپارکر

کاش دانسته بودم چگونه زندگی کنم یا کسی را یافته بودم که روش 

زندگی را به من تعلیم دهد! 

                     

کارگران راه

دشت عطش نهاد 

راه پر آفتاب 

پرواز باد گرم 

خورشید بی شتاب 

خاموشی وسیع 

تک چادر سیاه 

شن ریزه های داغ 

چشمان خشک چاه 

طرحی ز چند مرد 

برپرده ی غبار 

یک کوزه٬چند بیل 

فرسودگی و کار 

                        سیاوش کسرایی