-
امیلی دیکنسون
چهارشنبه 29 مهرماه سال 1388 06:00
اگر بتوانیم از شکستن یک دل جلوگیری کنم زندگیم بیهوده نخواهد بود اگر بتوانم یک زندگی را از درد تهی سازم و یا رنجی را فرو نشانم اگر بتوانم سینه سرخ مجروحی را کمک کنم تا دوباره به لانه خویش باز گردد زندگیم بیهوده نخواهد بود
-
کارن بری از زندگی چه می گوید؟
چهارشنبه 29 مهرماه سال 1388 05:57
نمی توانیم گذشته را تغییر دهیم تنها باید خاطرات شیرین را به یاد سپرد و لغزش های گذشته را توشه راه خرد سازیم نمی توانیم آینده را پیش بینی کنیم تنها باید امیدوار باشیم وخواهان بهترین و هر آنچه نیکوست و باور کنیم که چنین خواهد شد می توانیم روزی را زندگی کرد دم را غنیمت شمریم و همواره در جستجو تا بهتر و نیکو تر باشیم
-
سخنی از رز کندی
چهارشنبه 29 مهرماه سال 1388 05:52
این سالها نیستند که زندگی را می سازند بلکه لحظاتند
-
دیدگاه فروغ فرخزاد در مورد زندگی
چهارشنبه 29 مهرماه سال 1388 05:51
زندگی شاید یک خیابان دراز است که هر روز زنی با زنبیل از آن می گذرد زندگی شاید طفلی ست که از مدرسه باز می گردد
-
دیدگاه دام راس در مورد زندگی
چهارشنبه 29 مهرماه سال 1388 05:49
به یاد داشته باشیم زندگی مکتب است برخی از درس ها را باید بر آسمان نوشت تا همه آن را بشنوند و بفهمند
-
ردپا
سهشنبه 28 مهرماه سال 1388 19:03
بعضی ها وارد زندگی ما می شوند و خیلی سریع می روند بعضی برای مدتی می مانند روی قلب ما رد پا باقی می گذارند وما دیگر هیچگاه همان که بودیم نیستیم
-
سخن سعدی در باب اثر دوست
سهشنبه 28 مهرماه سال 1388 18:58
گلی خوشبوی در حمام روزی رسید از دست محبوبی بدستم بدو گفتم که مشکی یا عبیری که از بوی دلاویز تو مستم بگفتا من گلی ناچیز بودم ولیکن مدتی با گل نشستم کمال همنشین در من اثر کرد وگرنه من همان خاکم که هستم
-
تصویر ذهنی کاترین دیویس در باب دوستی
سهشنبه 28 مهرماه سال 1388 18:56
دوست آن است که تو ی تاب آدم را تاب میدهد روی نردبان تو را بالا می کشد دستی به پشتت می زند در آغوشت می گیرد و خداحافظی می کند
-
مولانا
سهشنبه 28 مهرماه سال 1388 18:52
دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد به زیر آن درختی رو که او گلهای تر دارد در این بازار عطاران مرو هرسو چو بیکاران به دکان کسی بنشین که در دکان شکر دارد
-
سخنی ازا شو
دوشنبه 27 مهرماه سال 1388 21:10
با ژرف تر شدن آگاهی نور می افشانی ما از ماده ای ساخته شده ایم که نور نام دارد آگاهی آتش درون تو را روشن می کند وهنگامی که شعله ور شدی آرزوها در این آتش خواهند سوخت ناخالصی ها در این آتش خاکستر خواهند شد وتو از این میان چون زر ناب بیرون خواهی آمد چیزی گرانبها تر از آگاهی نیست آگاهی بذر خدایی شدن در توست آن گاه که این...
-
سخنی از جبران خلیل جبران
دوشنبه 27 مهرماه سال 1388 21:03
در کوهساران هنگامی که به زیر سایه ی درختان سپیدار می نشینید واز آرامش و صفای کشتزارها و چمنزارهای دوردست بهره مند می شوید بگذارید دلتان در خاموشی بگوید: خداوند در خرد آرمیده است.
-
سخنی از ویلیام بلیک
دوشنبه 27 مهرماه سال 1388 21:01
دیدن دنیا در یک دانه شن وبهشت در یک گل وحشی تسخیر بی نهایت در کف دستان تو وجاودانگی تنها در ساعتی!
-
سخنی از کارن استیونس
دوشنبه 27 مهرماه سال 1388 20:59
تو انسان شگفتی شگفتی بیافرین بخت واقعی از درون تو باید که در آید وتو آن را خواهی یافت اگر مشعل آگاهی خود را چراغ راه کنی به اوای دانسته ی خویش گوش فرا دهی وپی گیری واین کلید دروازه های بخت است!
-
انسان بودن
یکشنبه 26 مهرماه سال 1388 19:21
انسان بودن یعنی:فکر کردن و تعقل داشتن نه فقط زنده بودن اگر می دانستیم که چه سیستم پیچیده و شگرفی در وجود ما نهاده شده هرگز خودرا بیهوده نمی انگاشتیم وپیوسته به انسان بودن خود افتخار می کردیم و شادمان بودیم
-
فراموش نکنید
یکشنبه 26 مهرماه سال 1388 19:17
دیروز به تاریخ پیوست فردا معما است و امروز هدیه است
-
سخنی از سی ای فلین
یکشنبه 26 مهرماه سال 1388 19:12
بزرگی و شان انسان در بزرگی و شان رویاهایش در عظمت عشقش در والایی ارزشهایش ودر شادی و سرور تقسیم شده اش نهفته است بزرگی و شان انسان در بزرگی و شان افکارش در ارزش تجسم یافته اش در چشمه هایی که روحش از آن سیراب می گردد ودر بینشی که بدان دست یافته نهفته است بزرگی و شان انسان در بزرگی و شان حقیقتی ست که بر لبان جاری می...
-
اما براستی انسان چیست؟
یکشنبه 26 مهرماه سال 1388 19:06
به دنیا پا نهاده ای درست مانند: کتابی باز ساده و نانوشته باید سرنوشت خود را رقم بزنی خود ونه کس دیگر چه کسی می تواند چنین کند؟ چگونه ؟ چرا؟ به دنیا آمده ای همچون یک بذر زاده شده ای می توانی همان بذر بمانی و بمیری اما می توانی گل باشی و بشکفی می توانی درخت باشی و ببالی اوشو
-
سخنی از جیمز جی واکر
جمعه 24 مهرماه سال 1388 00:42
وقتی گرد پیری بر سرم نشست آیا باز هم مرا می بوسی و می گویی که اکنون در خزان به تو عشق می ورزم همان گونه در بهار چنین بود
-
سخنی از خلیل جبران
جمعه 24 مهرماه سال 1388 00:38
وهمواره این گونه است که عشق ژرفای خود را تا لحظه جدایی در نمی یابد
-
سخنی از آنتونی رابینز
پنجشنبه 23 مهرماه سال 1388 15:49
کوچکترین تحول همانند سنگ ریزه ای است که به درون برکه ای پرتاب می شود امواج بسیاری به گرد آن شکل می گیرند سنگ ریزه ی آگاهی نیز با برکه ی ذهن ما چنین کند!!
-
شعری از ابوسعید ابوالخیر
پنجشنبه 23 مهرماه سال 1388 15:45
از شبنم عشق خاک آدم گل شد شوری برخاست و فتنه ای حاصل شد سرنشتر عشق بر رگ روح زدند یک قطره ی خون چکید و نامش دل شد
-
شعری از سهراب سپهری
پنجشنبه 23 مهرماه سال 1388 15:42
عشق را صدای فاصله ها نامیده و بهترین چیز را در عالم٬رسیدن به نگاهی دانسته که از حادثه ی عشق تر شده باشد.
-
سخنی از دکتر شریعتی
پنجشنبه 23 مهرماه سال 1388 13:15
انسان نقطه ای است میان دو بی نهایت بی نهایت لجن بی نهایت فرشته
-
سخنی از جبران خلیل جبران
پنجشنبه 23 مهرماه سال 1388 13:13
کاش می توانستید با بوی خوش زمین زندگی کنید ومانند گیاهان هوایی تنها روشنی آفتاب خوراک شما باشد
-
سخنی از انشتین
پنجشنبه 23 مهرماه سال 1388 13:11
اگر انسانها در طول عمر خویش میزان کارکرد مغزشان یک میلیونوم معده شان بود٬اکنون کره ی زمین تعریف دیگری داشت.
-
سخنی از اوشو
پنجشنبه 23 مهرماه سال 1388 13:08
به دنیا پا نهاده ای درست مانند: کتابی باز٬ساده و نانوشته باید سرنوشت خود را رقم بزنی خود٬ونه٬کس دیگر چه کسی می تواند چنین کند؟ چگونه؟ چرا؟ به دنیا آمده ای! هم چون یک بذر بمانی و بمیری اما٬می توانی گل باشی و بشکفی می توانی درخت باشی و ببالی
-
سخنی از حضرت علی
پنجشنبه 23 مهرماه سال 1388 13:05
خودشناسی٬خداشناسی است.
-
شعری از سهراب سپهری
پنجشنبه 23 مهرماه سال 1388 13:03
چرا دلت گرفته؟ مثل آن که تنهایی چه قدر هم تنها؟ خیال می کنم دچار آن رگ پنهان رنگها هستی دچار یعنی عاشق وفکر کردن چه تنهاست اگر ماهی کوچک دچار آبی دریای بیکران باشد چه فکر نازک غمناکی دچار بود!
-
ضرب المثل عربی
پنجشنبه 23 مهرماه سال 1388 12:59
خدا نمی توانست در همه جا باشد٬از این رو مادران را آفرید.
-
سخنی از عرفا
پنجشنبه 23 مهرماه سال 1388 12:58
اهل دل را دو خصلت باشد : دل سخن پذیر سخن دل پذیر